یه حسی میگه اینجایی میگه ازجنس رویایی درون سنگ وهردیوار میان برگ وشالیزار درون اشک اون ابرها میون جنگل وگل ها تموم عشق من اینه غم دوریت چه شیرینه بدون تو میشه حسرت همه اشکام توی غربت اتاقم زیرخورشیده دلم تنهایی خوابیده چشام تنها شده خواهش بدنبالت تا آرامش سکوتم حس بی رنگی مثال یک دل سنگی میخوام این حسومن میخوام توروتااون تهش میخوام نگاه من رودنبال کن من وتوی دلت جاکن من ویک ذره باورکن بیاعشق وتوازسرکن تمام گونه ام خیسه دیگه دستام نمینویسه شباروز و روزاشب شد تمام هستی ماتم شد نشستم تاته دنیا نشستم تابیای اینجا درون دشت بی برگی یه دفتریک مداد رنگی تموم رنگارودارم ولی چشماتوکم دارم کشیدم اون دوتاچشمت ولی عشقت روکم دارم
خسته ام ازاین زمونه خسته ام همیشه به انتظار نشسته ام درد من دیگه مداوا نداره چشمامو رو به حقیقت بسته ام خسته ام از این همه دلواپسی توغروب سرد بی هم نفسی کی میاد به های من هو بزنه میشه یا نه که به دادم برسی؟؟ خسته ام زدرد بی بهانگی خسته ام از این همه کلافگی درد من اینه امیدی ندارم جوونیم رفته همش به سادگی خسته ام از این کلام آدما بشینو گوش بسپار بی ادعا بنویس الف تا ی چیزی بشی کاش میشد بشه مثل اون قدیما خسته ام آره دیگه من خسته ام هرچی آینست تو خونه شکسته ام آینه ها فقط میشن آینه دق تموم تکه هاشم گسسته ام خسته ام ازاین همه ظلم وریا تا به کی واسه خلاص همش دعا درد ما مگه خلاصی هم داره اینو باید که بپرسیم از خدا خسته ام از کل این دقیقه ها تک تک اون لحظه ها ثانیه ها مگه عمر ما چقدر طولانیه که بذاریم واسه رفع غصه ها خسته ام مثل تموم آدما دنبال یه مرهمی واسه شفا خنده میگن که دوای هر غمه ولی اون که گم شده زمان ما خسته ام که اینقدر من خسته ام من همش تو سایه ها نشسته ام خستگیم با خواب شب در نمیره انگاری واسه همیشه خسته ام
کاش میدانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت میبردیم کاش قلبی رو برا شکستن انتخاب نمیکردیم کاش همه رو دوست داشتیم کاش معنی صداقت را میفهمیدیم کاش دلهایمان دریایی میشد کاش میدانستیم زندگی زیباست و لذت میبردیم تا نهایت کاش میدانستیم که ما نمیدانیم فردا برایمان چه اتفاق می افتد کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دل های زخم خورده نبود
اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟ اجازه هست....؟؟
برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. |
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|